معنی نوعی رنگ
حل جدول
قرمز، آبی ،زرد ، سبز ،بنفش ،سیاه ، سفید، نارنجی، قهوه ای، کرم، طوسی،
نوعی رنگ فرش
لاکی
نوعی رنگ مو
مش
نوعی رنگ زرد
اخرایی
نوعی رنگ سبز
یشمی
نوعی رنگ صنعتی
اکریلیک
نوعی رنگ پاش
پیستوله
نوعی رنگ قرمز
عنابی
لغت نامه دهخدا
رنگ رنگ. [رَ رَ] (ص مرکب) رنگارنگ. رنگ برنگ. به لونهای مختلف. به رنگهای گوناگون. ملون به الوان مختلف. گوناگون:
از باد روی خوید چو آب است موج موج
وز نوسه پشت ابر چو جزع است رنگ رنگ.
خسروانی.
هم از آشتی راندم و هم ز جنگ
سخن گفتم از هر دری رنگ رنگ.
فردوسی.
ز اسب و ستام و ز خفتان جنگ
ز یاقوت و هر گوهر رنگ رنگ.
فردوسی.
همان جوشن خویش و خفتان جنگ
به خروارها دیبه ٔ رنگ رنگ.
اسدی.
سیاهبرگ گل رنگ رنگ گوناگون
ز باد مشکین برهم زنان علم بعلم.
سوزنی.
واژه پیشنهادی
لیمویی
اخرایی
خردلی
نوعی رنگ آبی
سورمه ای، نیلی، لاجوردی، فیروزه ای
نوعی رنگ ماشین
بژ، نوک مدادی
نوعی رنگ سبز
سدری
معادل ابجد
406